پوشش و پيش بينى باران
علىّ بن مهزيار اهوازى حكايت كند:
در يكى از روزها وارد شهر سامراء شدم در حالتى كه مشكوك بودم كه آيا مى توانم خدمت امام علىّ هادى عليه السلام برسم و او را ببينم و بشناسم ، يا خير؟
هنگام ورود به شهر سامراء متوجّه شدم كه خليفه عبّاسى در آن روز بهارى ، قصد رفتن به صحرا و شكار دارد و مردم همگى لباس بهارى پوشيده اند.
در همين لحظات ، شخصى را ديدم كه لباس گرم زمستانى پوشيده و سوار بر اسبى مى باشد و موهاى دُم آن اسب را گره زده است .
مردم با حالت تعجّب به او نگاه مى كردند و با يكديگر مى گفتند: اين هواى صاف بدون آن كه ابرى در آسمان باشد، مگر زمستان است كه حضرت ابوالحسن هادى عليه السلام با اين وضع و با اين لباس از منزل بيرون آمده است ؟
و خلاصه هركس به نوعى زخم زبان مى زد، تا اين كه همگى روانه صحرا شدند.
و من با مشاهده اين جريان ، با خود گفتم : اگر او امام باشد، پس چرا چنين لباسى پوشيده است ؟!
اهالى شهر بيرون رفتند و در صحرا مشغول تفريح گشتند، ناگهان ابرى عظيم نمايان شد و به شدّت باران باريد، كه تمامى مردم خيس شدند و چون لباس چندانى نپوشيده بودند بسيار ناراحت شده و در زحمت قرار گرفتند، ليكن حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام كمترين آسيبى نديد.
در اين موقع با خود گفتم : ممكن است او امام باشد و من بايد از او سؤ الى كنم و ببينم چه عكس العملى را انجام مى دهد.
در همين لحظه كه چنين فكرى به ذهنم خطور كرد، ناگهان از دور متوجّه شدم كه آن حضرت نقاب بر صورت افكنده است ، نيز با خود گفتم : اگر به من رسيد و نقاب را از صورت خود برداشت ، مى فهمم كه او امام است .
نقاب را از چهره نورانيش برداشت و بدون آن كه سؤ ال خود را مطرح كنم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى علىّ بن مهزيار! چنانچه عرق ، جنابت از حرام و غير مشروع باشد و به لباس سرايت كرده باشد نمى توان با آن لباس نماز خواند؛ و اگر جنابت از حلال باشد، مانعى ندارد.
به همين جهت ، يقين پيدا كردم كه او حضرت ابوالحسن امام علىّ هادى عليه السلام است و ديگر شبهه اى نداشتم
نظرات شما عزیزان:
diyana 
ساعت16:42---20 تير 1391
مدام گفت خيالت تخت...من وفادارم!
و من چه ساده لوحانه خيالم را تختي کردم براي عشق بازي او با ديگري
salam dooste man. apidam, bia...